امام محمد غزالی، نماز را نه تنها فریضهای ظاهری، بلکه پلی میان عبد و معبود میدانست. او در احیاء علوم الدین مینویسد که نماز، جامع همهی عبادات است؛ زیرا در آن، ذکرِ زبان، خضوعِ بدن، و حضورِ قلب در یکجا جمع میشود.
غزالی میگوید: فقیهان به ظاهر نماز پرداختهاند؛ به طهارت، رکوع، سجود و قرائت. اما حقیقت نماز، در باطن آن است: حضور قلب، خشوع و قصد قربت. به تعبیر او، هر که نماز گزارد و دلش در بازار و اندیشهاش در دنیا باشد، چون کسی است که بدنش در محراب است و دلش در گمراهی.
در فقه نماز، نیت شرط آغاز است و خشوع شرط بقا. هر رکوعی بیخضوع، و هر سجدهای بیمحبت، تنها تقلید حرکت فرشتگان است، نه همراهی با آنان. امام غزالی میفرماید: «چون بنده در نماز به تکبیر گوید، باید دنیا را پشت سر گذارد؛ که “الله اکبر” یعنی خدا بزرگتر از آن است که دل در غیر او بندد.»
او تأکید میکند که طهارتِ ظاهری بیطهارتِ باطن کامل نیست. چنانکه با آب، دست و صورت را میشویی، باید با توبه و اخلاص، دل را نیز از آلودگی پاک کنی. نماز بیحضور قلب، چون نامهای است بینام و نشان که به مقصد نمیرسد.
در پایان، غزالی یادآور میشود که فقه نماز، تنها دانستن احکام نیست؛ بلکه دانستن راهِ بندگی است. ظاهر نماز تو را به نظم و طهارت میآموزد، و باطن آن، تو را به یاد و آرامش میرساند. و هرگاه در هر سجده، خویشتن را از خود تهی یافتی، آنگاه نمازت به حقیقت نزدیک شده است.