قرنطینه چالشی برای حاکمیت (متن کامل)

نوشــتار زیــر حاصــل گفتگــوی منــاط بـا حجــت‌الاسلام حمیــد وحیــدی مدرس سطوح عالی اسـت. ایـن اســتاد گرامــی ابتــدا بــه اهمیــت توجــه بــه تعاضــد فقــه بــا دیگــر علــوم دینــی و ابتنــای آن بــر مبانــی معرفتــی اشــاره کرده‌انــد. در ادامــه مبانــی اسـتنباطات فقهـی را در مـورد چالـش کرونـا بـا تمرکـز بـر موضـوع قرنطینـه بررسـی کـرده و بـه تعـارض قاعـده الضـرر و قاعـده سـلطنت در ایـن موضـوع پرداخته‌انـد. در پایـان بـرای روایاتـی کـه در ایـن موضـوع دارای تعـارض بـدوی هسـتند وجــه جمعــی را عنــوان کرده‌انــد.

نگاه جزیره‌ای و نقصان در استنباط

بررسی فقهی یک موضوع یعنی بررسی آن به عمیق ترین صورت متصور. از همین جهت به نظر‌ می‌رسد که فقیه باید به چندین وجه در این فرآیند توجه داشته باشد.

در بررسی مسائل فقهی نباید به نحو جزیره‌ای عمل کرد، چرا که این نگاه آثار سوء و آسیب هایی را به دنبال خواهد داشت. البته نمی‌توان انکار کرد که هر علمی سازوکار و مقصد و مطلوب خود را دارد؛ لکن نباید از تأثیر متعاضد علوم غافل شد. اگر فقیه متکلم زبردستی نباشد و یا اینکه در علوم عقلی پایگاه مستحکمی نداشته باشد، در خروجی‌های فقه خود دچار خلل و نقصان خواهد شد.

البته مسلماً اسلوب و سازوکار این علوم با یکدیگر تفاوت دارد و به همین جهت است که اهل بیت علیهم السلام برخی شاگردان را مناسب مباحث کلامی و برخی دیگر را مناسب مباحث فقهی تشخیص می دادند.  با این وجود نباید از این مساله غافل شد که فقیه بایستی زیر ساخت‌های کلامی و عقلی مطالب را در جای خود به نحو دقیق، عمیق و متقن بحث کرده تا پس از آن بتواند مبانی فقهی خود را بر آن پایه استوار کند و در نهایت ثمرات فقهی شایسته‌ای را تولید کند.

در آیات قرآن کریم نیز این سیستم متعاضد را مشاهده می‌کنیم. بدین معنا که در آیاتی مسائل و مطالب فقهی مطرح شده و در پایان آن به یک نکته کلامی، یا یکی از معارف توحیدی و یا یکی از صفات الهی اشاره شده است. تذکر این نکته بدین معناست که در فقه نمی‌توانیم از کلام، اخلاق و مبانی معرفتی و توحیدی‌ بی‌نیاز باشیم. همچنان که در اخلاق و معارف نیز از فقه نمی‌توان بی نیاز بود. این مباحث مانند چند ضلع یک شکل هندسی هستند که همدیگر را تعاضد و تکاتف می‌کنند، هم‌افزایی دارند و یک مقصد و مقصود واحد را پی می‌‌گیرند.

در بحث‌های جدید چون بررسی دامنه‌های فقهی ویروس منحوس کرونا نیز به نظر می‌رسد باید مبنای اعتقادی و کلامی مسئله را با رعایت اسلوب‌های متناسب خود مورد توجه و بررسی قرار داد.

یکی دیگر از نکاتی که بایستی در این بحث به آن توجه کرد التفاط به رویکرد در مباحث فقهی است. اگر ما رویکرد فردی را برگزینیم چگونه می توانیم با مسأله مواجه شویم و از آن سو اگر با رویکرد اجتماعی به این بحث نظر کنیم چه لوازمی پیش پایمان قرار دارد.

به عنوان مثال: آیا می‌توانیم به عنوان حکومت اسلامی یا به عنوان فرد مؤثر در یک مجموعه و یا حتی نسبت به خود، قرنطینه را در دستور کار قرار دهیم یا خیر؟ 

این مطلب قابلیت بررسی در هر دو ساحت را دارد و ممکن است نتیجه ای که در فقه فردی تولید می‌شود، با خروجی حاصل از فرایند فقه مرتبط به رفتار حکومت متفاوت باشد. به عنوان مثال: ممکن است از منظر فقه فردی عدم رعایت  الزامات قرنطینه جایز باشد اما از منظر فقه اجتماعی مسئله به نحو دیگری رقم بخورد. البته قطعا بدین معنا نخواهد بود که لزوما در نتیجه متفاوت خواهند داشت بلکه غرض، توجه دادن به تفاوت میان ساز و کار فقه فردی است.

ممکن است برخی با استناد به روایتی که از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده، منکر رویه عقلائی قرنطینه شوند. چراکه طبق آن نقل، حضرت فرموده‌اند: «لاعدوی…»[1]  به این معنا که «هیچ سرایتی در امراض نیست و اگر سرایتی وجود داشت، پس آن مورد اول چگونه مبتلا شده است؟»

نکته‌ای که در این بین مغفول مانده این است که همان پیامبری که در برخی موارد به نوعی امر به قرنطینه کرده[2] ، همان پیامبر فرموده‌اند: «لاعدوی». البته سند این روایات قابل بررسی است اما فرض را بر صحت استناد آنها می‌گذاریم.

حل تعارض متوهَّم

نکته کلیدی در فهم این گونه روایات این است که ما نباید با رویکرد فقهی به روایات معرفتی بنگریم. در این مورد هم یکی از دو روایت در ساحت معرفتی سخن‌ می‌گوید و دیگری در ساحت کنش بیرونی.

در حدیث لا عدوی منظور این است که در مقام قلبی هیچ چیز را نباید دارای اثر دانست، چرا که تأثیر همه چیز به دست ملکوتی است که آن ملکوت به دست خدای متعال است.[3]  بنابراین این حدیث در فضای آیاتی همانند «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى»[4]  سخن‌ می‌گوید و نباید با استناد به حدیث «لاعدوی» تلاش‌های پزشکی و بهداشتی را نفی کرد؛ به تعبیر دیگر از سویی باید نسبت به انجام تکالیف و وظایف ظاهری مبادرت ورزید و از سوی دیگر اثر را تحت تدبیر و اراده الهی دانست. مضمون این مطلب در کلام امام حسن مجتبی علیه السلام نیز یافت  می‌شود؛  در جایی که فرموده‌اند: لَا تُجَاهِدِ الطَّلَبَ جِهَادَ الْغَالِبِ وَ لَا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ اتِّكَالَ الْمُسْتَسْلِم‏ .[5] بدین معنا که همانند کسی که خود را کارگردان هستی و منشأ اثر  می‌داند تلاش نکن و از طرفی همانند شخصی که بی‌کنشی و تنبلی خود را به پای توحید می‌نویسد نیز نباش.

نقطه مقابل آن برداشت ناصواب، افتادن از آن سوی بام است بدین معنا که با نگاهی صرفاً مادی به مسئله و احیانا با استناد ناصحیح به امثال آیه «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏» همه چیز در سعی و تلاش خلاصه شود.

در نتیجه به نظر‌ می‌رسد که باید بر طبق همین مبنای اساسی، مباحث فقهی را پیش برد.

موضوع‌شناسی قرنطینه

در موضوعات پزشکی باید به تفاوت دو واژه «قرنطینه» و «ایزوله» توجه کرد. ایزوله به معنای جداسازی بیمارانی است که تردیدی در ابتلای آنها وجود ندارد؛ اما قرنطینه به معنای ایجاد مانع برای افراد مشکوک به بیماری است نه افرادی که به نحو قطعی مبتلا هستند. آنچه از موضوع قرنطینه بر‌ می‌آید این است که قرنطینه به نوعی ایجاد مانع از رسیدن ضرر به مسلمانان و افراد بشر بطور عام است و طبق «لاضرر و لاضرار» [6]، اسلام مخالف ضرر رساندن به دیگران است.

تفاوت این دو موضوع باید در بررسی‌های فقهی لحاظ شود زیرا می‌تواند تأثیرات مهمی‌‌ را در پی داشته باشد. اگر پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند ‌‌که از افراد مجزوم فاصله بگیرید[7]  این مربوط به مسئله ایزوله است، اما موضوعی که در شرایط فعلی درگیر آن  هستیم مربوط به قرنطینه‌ و جدا‌سازی افراد مشکوک به بیماری است.

آیا افراد مشکوک به بیماری نیز در دایره شمول لاضرر هستند؟

اگر فردی قطعاً مبتلا به بیماری است، شکی نیست که مشمول «لاضرر» بوده و نمی‌تواند با استناد به «قاعده سلطنت»[8]  و با ادعای سلطنت بر مال و جان خود، وارد جامعه شود چرا که معروف‌ترین مورد روایات لاضرر، در جریان سمرة بن جندب نقل شده است که دقیقاً شبیه به همین مورد است.[9]

اما آیا فردی که مشکوک به بیماری است را هم‌ می‌توان با استناد به «لاضرر» وارد قرنطینه کرد؟ به تعبیر دیگر قاعده بدون شک در مورد إضرار بالفعل یا إضرار  قریب من الفعل قابلیت استناد دارد اما آیا نسبت به إضرار مشکوک نیز می‌تواند مورد استناد قرار بگیرد؟

در ابتد‌ای امر باید گفت که به مجرد احتمال،‌ نمی‌توان به لاضرر تمسّک کرد چرا که شرط مقوم جریان حکم، احراز موضوع است. اما اگر خوف ضرر وجود داشته باشد _که خوف غیر از احتمال است_ باید دو عنصر را بررسی کنیم: میزان احتمال و میزان محتمل. اگر در موردی 10 درصد احتمال ضرر وجود داشته باشد، می‌توان گفت که خوف ضرر در این مورد وجود ندارد اما از توجه به محتمل نیز نباید غافل شد چرا که گاهی امر محتمل ما از بین رفتن یک یا ده‌ها انسان است. کما اینکه در مورد این ویروس یک نفر در چرخه تضاعفی بیماری می‌تواند چندین نفر را بیمار کند و زمینه مرگ آنها را فراهم کند. این قبیل محتمل‌ها به گونه‌ای نیست که بتوان به راحتی از آن چشم بپوشیم. به همین دلیل، «قوة المحتمل» نقش تعیین کننده‌ای در بررسی‌ها پیدا می‌کند.

تعارض قاعده لاضرر و قاعده سلطنت

اگر بخواهیم مردم را با استناد به لاضرر از فعالیت‌های اجتماعی، اقتصادی و یا فردی منع کنیم و حتی قوه قهریه را به کار گیریم، قهراً با مقتضای «الناس مسلطون علی اموالهم» مخالفت کرده‌ایم.

صاحب جواهر در تعارض این دو قاعده، قاعده سلطنت را مقدم‌ می‌کند و علت آن را اعتضاد به عمل اصحاب‌ می‌داند.[10] اما محقق اصفهانی قاعده لاضرر را حاکم بر قاعده سلطنت‌ می‌داند با این بیان که نفی ضرر حاکم بر قاعده سلطنت است. [11]

برخی از علما نیز قائل به تفصیل شده‌اند؛ ‌‌مثلاً با استناد به روایتی که در مورد سمرة بن جندب نقل شده معتقدند که اگر تصرّف مالک با انگیزه عقلائی باشد، قاعده سلطنت مقدم است و در صورتی که انگیزه مالک غیر عقلائی باشد، لاضرر مقدم می‌شود. [12]

راه‌کار در تعارض لاضرر یک شخص با دیگران

اگر شخصی با عدم إضرار به غیر، خودش متضرر شود، کدام را باید مقدم بدارد؟ به عبارت دیگر اگر میان دو نفر در لاضرر۶ تعارض پیدا شود چه باید کرد؟

البته نکته ای قابل توجه این است که تعبیر به «تعارض الضررین» در کلمات اصحاب به کار برده شده اما تعبیر دقیق تر آن «تزاحم الضررین» خواهد بود؛ چراکه تعارض ریشه در تکاذب الدلیلین دارد. در این موضع نیز لاضرر دوشخص تکاذبی ندارند و صرفا در مقام امتثال این تزاحم رخ می‌دهد.

عدم تحقق امتنانی بودن با امتنان به یک فرد

با توجه به اینکه لاضرر دلیلی امتنانی است، طبعا شامل جمیع امت است  و منحصر به یک فرد نخواهد بود. لذا در محاسبه این تعارض برخی علما به قواعد باب تزاحم تمسک کرده‌اند.

حال با توجه به نکته ی فوق، این مسأله در محل بحث ما این‌گونه تبلور می یابد که اگر قرنطینه مستلزم إضرار به عده‌ای از افراد جامعه باشد و قرنطینه نکردن مستلزم إضرار به عده‌ای دیگر، برای عمل به قواعد باب تزاحم، چگونه باید ضرر طرفین را محاسبه کنیم؟ به صورت کمی یا کیفی؟ به تعبیر دیگر: آیا باید تعداد طرفین را بسنجیم یا اینکه بین ضرر مالی و ضرر جانی یکی را ترجیح دهیم؟ می‌توان گفت طبیعتاً تحمل ضرر مالی به انگیزه مصونیّت از ضررهای جانی در جامعه به معنای از دست دادن اَنفُس، امری عقلایی و مورد پسند عقل است، لذا قرنطینه اولویّت پیدا می‌کند.

استیناس و تأیید

از دیگر ادله‌ای که‌ می‌توان به عنوان تأیید و استیناس برای این مطلب استفاده کرد، «القاء النفس الی التهلکة» به جهت ورود افراد دارای بیماری زمینه ای به جامعه و رعایت نکردن الزامات قرنطینه است. همچنین می‌توان به فحوای ادله کراهت ورود به مسجد در هنگامی که آن شخص عامل موذی (مانند بوی بد دهان) به همراه خود دارد و ادله حرمت ایذاء مومن تمسک کرد، چرا که ورود اشخاص مبتلا به جامعه، باعث شیوع بیماری و ایذاء مومنین خواهد بود.

 کرونا و کرامت انسانی

فارغ از جنبه‌های اقتصادی حاکم بر مسئله، نحوه تعامل با بیماران نیز از نکات بسیار چشم‌گیر و قابل توجه است؛ چراکه حفظ کرامت انسانی نیز یکی از مقاصد مورد توجه شارع مقدس می‌باشد.

برای بررسی این مطلب، هنگام مراجعه به ادله با دو طایفه از روایات مواجه هستیم:

در طایفه اول روایات از تعامل با اشخاصی که مبتلا به بیماری واگیردار هستند نهی شده ایم[13]  و در طایفه دوم شاهد این نقل هستیم که اهل بیت علیهم السلام با بیماران واگیردار تعامل داشته و حتی هم سفره شده‌اند.[14]  به همین جهت، این مسئله محتاج به بررسی دلالی و فقه الحدیثی می باشد.

بیانی در خصوص تعارض بدوی روایات

وجه جمعی که به نظر‌ می‌رسد این است که روایاتی که امر به فاصله از بیماران واگیردار‌ می‌کند، اشاره به این وجه دارد که به لحاظ پزشکی و بهداشتی باید از آنان اجتناب کرد و بدین سبب این دسته از روایات مربوط به جنبه بهداشتی موضوع هستند. از سوی دیگر روایاتی که بیانگر هم سفره شدن اهل بیت علیهم السلام با بیماران واگیردار است، حاوی این پیام است که پرهیز و دوری کردن از بیماران نباید به معنای تحقیر و اهانت به شخصیت این افراد تلقی شود. به عبارت دیگر اگر ما از بیماران مجزوم دوری‌ می‌کنیم این بدین معنی نیست که ما آنها را مبغوض شمرده، طردشان‌ می‌کنیم و آنان را مستحق اهانت‌ می‌دانیم. تاکید اهل بیت علیهم السلام بر این است که در عین رعایت مسائل بهداشتی، کرامت انسانی بیماران نیز باید شود.[15]

متأسفانه در فرهنگ مسیحیت در قرون وسطی این مسئله مطرح بوده که افراد مجزوم را مبغوضین خدا و مورد بلای از روی سخط الهی‌ می‌دانستند. در نقل‌های تاریخی هم داریم که این بیماران را به محیط‌های جدای از جامعه بشری‌ می‌بردند و در آنجا رها‌ می‌کردند و آنها با وضع بسیار رقت انگیزی در آن محیط جان‌ می‌دادند. [16]

[1]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۸، ص: ۱۹۶
[2]. صحیح البخاری، ج۷، ص: ۱۳۰- ۵۷۲۹
[3]. يس: ۸۳. فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون‏
[4]. الأنفال : ۱۷
[5]. تحف العقول، النص، ص: 233
[6]. كافي (ط – دار الحديث)، ج‏10، ص: 478
[7]. فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ فِرَارَكَ مِنَ الْأَسَد-من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص: ۵۵۷
[8]. الناس مسلطون علی اموالهم- الخلاف، ج3 ، ص: 176
[9]. سمرة بن جندب با بهانه رسیدگی به نخل خود، بدون اجازه وارد منزل یکی از انصار‌ می‌شد.
[10]. به نقل از: قاعدة لاضرر ادلتها و مواردها، شیخ فاضل الصفار، ص476-479
[11]. به نقل از: قاعدة لاضرر ادلتها و مواردها، شیخ فاضل الصفار، ص479
[12]. به نقل از: قاعدة لاضرر ادلتها و مواردها، شیخ فاضل الصفار، ص 481
۶. نکته‌ای که در این بین وجود دارد این است که آیا مطلق عدم انتفاع و عدم ربح ضرر به حساب‌ می‌آید یا نه؟ ریشه این بحث به این به مفهوم شناسی واژه ضرر باز می‌گردد که در اینجا در صدد مفهوم شناسی واژه ضرر نیستیم.
[13]. فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ فِرَارَكَ مِنَ الْأَسَد-من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص: ۵۵۷
[14]. علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن سالم، عن أبي عبد الله (عليه السلام): قال: مر علي بن الحسين (صلوات الله عليهما) على المجذمين و هو راكب حماره و هم يتغدون فدعوه إلى الغداء، فقال: أما إني لولا أني صائم لفعلت فلما صار إلى منزله أمر بطعام، فصنع و أمر أن يتنوقوا فيه، ثم دعاهم فتغدوا عنده و تغدى معهم  .الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۲، ص: ۱۲۳
[15]. ثمره اصلی این وجه جمع آن است که مشخص شود هیچ تعارضی میان قول و فعل اهل بیت علیهم السلام دیده نمی‌شود. اما اینکه در مقام عمل  و رفتار با بیماران چه باید کرد؟ موضوع دیگری است که بحث مستقلی را می‌طلبد.
[16]. Covey, Herbert C. (2001). «People with leprosy (Hansen’s disease) during the Middle Ages» p: 315-321.

 

دیدگاهتان را بنویسید